نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 مخترع امريكايي ( 1847- 1931)

» توماس اديسون» در سال 1847 در شهر «ميلان»، در ايالت «اوهايو» امريكا متولد شد. تام در كودكي مانند ديگر بچه ها در مدرسه موفق نبود و مادرش تصميم گرفت او را در خانه تحت تعليم قرار دهد. از اين رو، تعداد زيادي كتاب به او داد تا مطالعه كند. تام پسري كنجكاو بود و هميشه در تلاش بود تا بفهمد چيزهاي اطرافش چگونه عمل مي كنند و دوست داشت بتواند كاري كند كه آنها بهتر عمل كنند. 
تام در دوران جواني آزمايشگاهي درست كرد؛ جايي كه مي توانست ايده ها و نظرياتش را آزمايش كند. او بسياري از چيزها را در همين آزمايشگاه اختراع كرد. زمانى كه اديسون 7 ساله بود، خانواده اش به ميشيگان نقل مكان كردند. 4 سال بعد، توماس به عنوان پسر بچه فروشنده روزنامه و شيرينى در قطار بين پورت هورون و ديترويت مشغول به كار شد. اين شغل وقت چندانى از وى نمى گرفت و او مى توانست به اندازه كافى به كارهاى ديگر مشغول شود. او در سال 1862 هفته نامه خود به نام «هرالد هفتگى» را منتشر ساخت. علاوه بر اين، اديسون يك دوره كارآموزى به عنوان تلگرافيست را گذراند و طى سال هاى 1863 تا 1868 در همين رشته به كار خود ادامه داد.
 اديسون نخستين اختراع خود را كه يك دستگاه شمارش برگه هاى راى بود، در سال 1868 به ثبت رساند. اما اين دستگاه در كنگره آمريكا مورد استفاده قرار نگرفت؛ چرا كه اين هراس وجود داشت كه بتوان در كار آن تقلب كرد. يك سال بعد، او در نيويورك مدير كمپانى استاك اند گولد شد، شركتى را به اسم خود تاسيس كرد و از اين زمان به سرعت در كارهايش ترقى كرد.
 توماس اديسون در سال 1871 با خانم مرى استيل ول (M .Stillwell) ازدواج كرد و در همين سال هم نخستين ماشين تحرير را اختراع نمود. در اين دوره او در يك آزمايشگاه در نيوجرسى كار مى كرد. در تاريخ هجدهم ژوئيه سال 1877 اديسون فونوگراف يا دستگاه ضبط  صدا را اختراع كرد و نخستين انسانى بود كه صداى ثبت شده خود را شنيد.
 در سال 1879 لامپ اختراعى او كه از يك رشته ذغالين ساخته شده بود، بيش از 40 ساعت درخشيد. علاوه بر اين، اديسون كار دستگاه تلفن را به وسيله يك ميكروفون حاوى ذرات ذغال بهبود بخشيد. در سال 1880 در منلوپارك - نخستين كارخانه لامپ سازى- شروع به كار كرده و در كنار اين كار به اختراعات ديگر خود از جمله فيوز الكتريكى، دستگاه هاى اندازه گيرى و تكامل ديناموهاى ماشين هاى بخار پرداخت. در سال1883 اثر اديسون كه بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الكتريكى منجر شد، رسماً به نام او ثبت گرديد. تا سال 1890 اديسون كار فونوگراف را بهبود بخشيد و شركت اديسون جنرال الكتريك را تاسيس كرد. اما برخلاف شايعات موجود، اديسون مخترع صندلى الكتريكى نبود. اين صندلى توسط يكى از همكاران او به نام هارولد پى براون اختراع شد.
 در سال 1891 اديسون دستگاه سينماتوگراف، كه يكى از مراحل ابتدايى تكامل دوربين فيلمبردارى بود را اختراع كرد. بايد متذكر شويم كه اختراعات اديسون كه فهرست آن پايانى ندارد، از جمله تلفن، تلگراف، ميكروفون و لامپ الكتريكى در واقع تنها بهبود و تكامل كار دستگاه هاى اختراع شده پيشين بودند.
 اختراع مورد علاقه اش، گرامافون يا دستگاه ضبط صوت بود. معروفترين اختراع اديسون، چراغ حبابي بود. در آن زمان، مردم براي روشن كردن خانه هايشان از چراغ هاي نفتي و گازي استفاده مي كردند. اديسون مي دانست كه استفاده از الكتريسيته بسيار ساده تر و ارزانتر خواهد بود. مشكل اينجا بود كه كسي نمي دانست چگونه بايد اين كار را انجام دهد. اديسون مدت زيادي بر روي ايده اش كار كرد. وي بسياري از چيزها را مورد آزمايش قرار داد كه هيچ كدام عمل نمي كردند، اما هيچ گاه مايوس نشد و كارش را قطع نكرد؛ او به تلاش خود ادامه داد، تا روزي كه توانست آنچه را مي خواست، بدست آورد. امروز، شما به سادگي مي توانيد با فشار دادن كليدي، هر زمان نور و روشنايي را داشته باشيد. در سال 1882 اديسون اولين نيروگاه برق را در نيويورك ايجاد كرد كه به 85 مشتري برق مي فروخت و توانايي روشن كردن 5000 لامپ را دارا بود. وي همچنين دوربين متحرك را اختراع كرد. بسياري از ماشين هاي الكتريكي كه امروزه در خانه ها يا مدارس مورد استفاده قرار مي گيرد، از ايده ها و نظريات اديسون نشات گرفته اند.
اختراع كردن بهترين چيزي بود كه اديسون به آن علاقه داشت. او ابتدا مي انديشيد كه اشياء پيرامونش چگونه كار مي كنند، سپس فكر مي كرد كه چگونه مي تواند كاري كند كه آنها بهتر عمل كنند؛ كه به آن الهام مي گويند. اما قسمت مشكل كار اينجا بود كه اديسون بايد ايده هايش را در عمل پياده مي كرد. او انواع چيزها را استفاده مي كرد تا در نهايت، آن چه را كه دقيقاً مي خواست، پيدا كند. خود او آن را سخت كاركردن و نااميد نشدن مي دانست. او مي گفت : 
«اختراع يك درصد الهام گرفتن و 99 درصد پشتكار و جديت است».
اديسون در اول فوريه 1893، كار ساختمان «بلك ماريا» نخستين استوديوي تصاوير متحرك را در «وست اورنج» نيوجرسي به پايان برد. او كوشيد تا اختراع دوربين فيلمبرداري را به خود اختصاص داده و حق استفاده انحصاري از آن را به دست آورد، اما در روز 10 مارس 1902 ، ادعاي او در يك دادگاه استيناف ايالات متحده رد شد. وي در سال 1894، تحقيقاتي را در زمينه تركيب فيلم و صدا به انجام رساند كه سرانجام منجر به اختراع «كينه توفون» گرديد. اين دستگاه تركيب ناهماهنگي از كينه توسكوپ و گرامافون استوانه اي بود كه با استقبال مردم مواجه نگرديد. 
اديسون در روز 6 ژانويه 1931 درخواست نامه ثبت آخرين اختراع خود « وسيله نگهدارنده اشياء هنگام آبكاري» را به اداره اختراعات فرستاد، اما پيش از دريافت پاسخ خود و در سن 84 سالگي درگذشت.
 
برگرفته از :
 http://links.p30download.com

 

 



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 7 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 زبان ایرانی

دانشمندان زبان‌شناس برآنند که زبان‌های امروزی دنیا بر سه بخش است:

نخست - بخش یک هجایی (یک سیلابی) و این قسم زبان‌ها را زبان‌های ریشگی نامند، زیرا لغات این زبان‌ها تنها یک ریشه است که به اول یا آخر آن هجاهایی نیفزوده‌اند. زبان چینی، آنامی‌و سیامی‌را از این دسته می‌دانند، در زبان‌های ریشگی شمارۀ لغت‌ها محدود است، چنان که گویند چینیان برای بیان فکر خود ناگریزند لغات را پس و پیش کنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ کلمه بفهمانند.

دوم - بخش زبان‌های ملتصق این زبان‌ها یک هجایی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهایی بر ریشۀ اصلی افزوده می‌شود ولی ریشۀ اصلی از افزودن هجاها هیچ گاه تغییر نمی‌کند و دست نمی‌خورد و هرچه بر او افزایند به آخر او الحاق می‌شود. مردمی‌که زبانشان را ملتصق خوانند اینانند:

۱- مردم اورال و آلتایی که شاخه‌ای از نژاد زردپوست می‌باشند مانند مغولان و تاتاران و ترکان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساکنان سیبریا و دشت قبچاق

۲- مردم ژاپن و اهالی کره

۳- دراوید و باسک از مردم هند

۴- بومیان آمریکا‌

۵- مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم کافرْ و سیاه پوستان آفریقا

۶- مردم استرالیا

سوم - بخش زبان‌های پیوندی، در این زبان‌ها بر ریشه و مادۀ لغات هجاهایی افزوده می‌شود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلکه به آخر و اول ریشه هم – دیگر اینکه ریشۀ لغت بر اثر افزایش تغییر می‌کند، گویی که ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است – به خلاف زبان ملتصق که چون ریشه تغییر نمی‌کند هجاهایی که بر ریشه افزوده است مثل آن است که به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد.

زبان‌های پیوندی این‌هاست:

الف – زبان‌های سامی‌مانند عبری، عربی و آرامی‌که بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبان‌های فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم «قرطاجنه» که شعبه بوده‌اند از فنیقیان و زبان حیمری.

ب – زبان‌های مردم هند و اروپایی به معنی اعم: آریاییان هند – آریاییان ایران – یونانیان – ایتالیاییان – مردا سِلْت (بومیان اروپایی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساکسون و مردم اسکاندیناوی) – لِتْ و لیتوانی و سلاو (که روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالکان باشند)

علمای زبان‌شناسی برآنند که زبان‌های بخش سوم از مراحل زبان‌های بخش اول و دوم در گذشته و ترقی کرده تا بدین درجه رسیده است – یعنی این زبان‌ها مستقلا در سیر تطور کمال یافته و به مرحله‌ای رسیده است که اکنون مشاهده می‌کنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم کرد.

زبان پارسی

فارسی زبانی است که امروز بیشتر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و قسمتی از هند، ترکستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن می‌گویند، نامه می‌نویسند و شعر می‌سرایند.

تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهی‌های علمی‌دیگر می‌دانیم که در سرزمین پهناور ایران – سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارمات‌ها (جنوبی روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن می‌پیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن می‌گفته‌اند.

زرتشت پیمبر ایرانی می‌گوید که ایرانیان از سرزمینی که «اَیْرانَ وَیجَ» نام داشت و ویژۀ ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافته‌اند که طایفۀ «اَیْریا» از سرزمینی که زادگاه اصلی آنان بود برخاسته گروهی به ایران، گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافته‌اند و در این کشورها به کار کشاورزی و چوپانی پرداخته‌اند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخه‌هایی هستند که از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخۀ دیگر زده و هر شاخه برگ و باری دیگرگون برآورده است.

در علم نژادشناسی مردم اروپایی را به هشت شعبه بخش کرده‌اند و زبان آنان را نیز از یک اصل دانسته‌اند به طریقی که گذشت.

ما را اینجا به سایر زبان‌ها کاری نیست، چه آن علم خود به دانستنی‌های دیگر که آن را زبان‌شناسی و فقه اللغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم که تاریخ زبان مادری ما از روزی که نیاکان ما بدین سرزمین درآمده‌اند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورها و گردش‌هایی در آن یافته است، از این رو به قدیم‌ترین زبان‌های ایران باز می‌گردیم.

زبان مادی

قدیم‌ترین یادگاری که از زندگی نیاکان باستانی ما باقی است «نُسک‌های اَوسْتا» است که شامل سروده‌های دینی، احکام مذهبی و محتوی تواریخی است که شاهنامۀ فردوسی نمودار آن است و مطالب تاریخی آن کتاب از «کیومرث» تا زمان «گشتاسب شاه» می‌پیوندد، و پادشاهی اَپَرداتَه (پیشدادیان)،کَویان (کیان) و زمانۀ هفت خدایی را با هجوم بیگانگان، مانند: اژیدهاک (ضحاک) و فراسیاک تور (افراسیاب) ترک تا پیدا آمدن زردتشت سپیتمان شرح می‌دهد.

در این روایات همه جا می‌رساند که رشتۀ ارتباط سیاسی، اجتماعی و ادبی ایران هیچ وقت نگسسته و زبان این کشور نیز به قدیم‌ترین زبان‌های تاریخی یا قبل از تاریخ می‌پیوندد و «گاثۀ زردشت» نمونۀ کهن‌ترین آن زبان‌هاست.

اما آنچه از تواریخ ایران، روم، نوشته‌های سمگ و تواریخ دیگر مردم همسایه بر می‌آید، دوران تاریخی ایران از مردم «ماد» که یونانیان آن را مدی و به زبان دری «مای» و «ماه» گویند برنمی‌گذرد، و پیداست که زبان مردم ماد یا ماه زبانی بوده است که با زبان دورۀ بعد از خود که زبان پادشاهان هخامنشی باشد تفاوتی نداشته، زیرا هرگاه زبان مردم ماد که بخش بزرگ ایرانیان و مهم‌ترین شهرنشینان آریایی آن زمان بوده‌اند با زبان فارسی هخامنشی تفاوتی می‌داشت. هر آینه «کورش»، «داریوش» و غیره در کتیبه‌های خود که به سه زبان فارسی، آشوری و عیلامی‌است، زبان مادی را هم می‌افزودند تا بخشی بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نبشته‌ها ناکام نگذارند، از این رو مسلم است که زبان مادی خود، زبان فارسی باستانی یا نزدیک بدان و لهجه‌ای از آن زبان بوده است و از نام پادشاهان ماد مانند «فراَ اوَرْت»، «خشِثَرْیت»، «فْروَرَتْیش»، «هُووَخشَثْرَهْ»، «آستیاک – اژی دهاک»، «اَرتی سس- اَرته یس- اَرته کاس آ» به لفظ «اَرْتَ» آغاز می‌شود و «اِسْپادا» که سپاد و سپاه باشد نیز یکی این دو زبان معلوم می‌گردد.

«هرودوت» در جایی که از دایۀ کورش اول یاد می‌کند می‌گوید، نام وی «سْپاکُو» بوده، سپس آورده است که «سپاکو» به زبان مادی، سگ ماده را گویند و معلوم است که نام سگ «سپاک» بوده است و (واو) آخر این کلمه حرف تأنیث است که هنوز هم این حرف در واژۀ بانو و در پسرو، دادو، دخترو و کاکو به عنوان تصغیر یا از روی عطوفت و رأفت باقی است، یکی از رجال آن زمان نیز (سپاکا) نام داشته است که واژۀ نرینۀ سپاکو باشد.

بعضی از دانشمندان را عقیده چنان است که گاثۀ زردشت به زبان مادی است و نیز برخی برآنند که زبان کردی که یکی از شاخه‌های زبان ایرانی است از باقیمانده‌های زبان ماد است بالجمله چون تا امروز هنوز کتیبۀ سنگی یا سفالی از مردم ماد به دست نیامده است نمی‌توان زیاده بر این دربارۀ آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی کشف گردد و آگاهی بیشتری از این زبان بر معلومات بشر چهره گشاید.

اوستا و زند

زبان دیگر زبان «اَوِسْتا» است.

اوستا در اصل «اَوْپِسْتاکْ» است به معنی بنیان جا افتاده و محکم، کنایه است از آیات محکمات و شریعت پابرجای و به صیغۀ صفت مشبهه است، در «تاریخ طبری» و دیگر متقدمان از مورخان عرب «ابستاق» و «افستاق» ضبط شده است و در زبان دری «اُوسْتا – اُسْتا – وُسْت – اُسْت» به اختلاف دیده می‌شود و همه جا با لفظ «زند» ردیف آمده است – کاف آخر «اوپستاک» که از قبیل کاف «داناک» و «تواناک» است در زبان دری حذف می‌شود و تلفظ صحیح این کلمه بایستی «اوْپِستا» باشد ولی به تقلید شعرایی که به ضرورت این کلمه را مخفف ساخته‌اند ما آن لفظ را «اوْسِتْا» خوانیم.

اما لفظ زند از آزنتی «Azanti» و به معنی گزارش و ترجمه است و مراد از زند کتب پهلوی است که نخستین بار کتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است و پازند مخفف «پات زند» می‌باشد که با پیشاوند «پات» ترکیب یافته و به معنی دوباره گزارش یا ترجمه و برگردانیدن زند است به زبان خالص دری.

پازند عبارت است از نُسک‌هایی که زند را به خط اوستایی و به زبان فارسی دری ترجمه کرده باشند و از این رو متأخران خط اوستایی را خط پازند نامند و ما باز از آن صحبت خواهیم کرد.

قسمتی از اوستا عبارت بوده است از قصیده‌هایی (سرودهایی) به شعر هجایی در ستایش اورمزد و سایر خدایان اَرْیایی (امشاسپنتان) که سمت زیردستی یا مظهریت نسبت به اورمزد و خدای بزرگ یگانه داشته‌اند و اشاراتی داشته در بیان بنیان خلقت و وجود کیومرث و گاو نخستین «ایوداذ» و کشته شدن گاو و کیومرث به دست اهرمن و پیدا شدن نطفۀ کیومرث در زیر خاک به شکل دو گیاه که نام آن دو (مهری و مهریانی – مردی و مردانه – ملهی و ملهیانه – میشی و میشانه – به اختلاف روایات) بوده است و مورخان آن را از جنس «ریواس» دانند و ظاهرا مرادشان همان «مهر گیاه» معروف باشد. و نیز مطالبی داشته در پادشاهی هوشنگ (هوشهنگ)، طهمورث، جمشید، ضحاک (اژدهاک)، فریدون، سلم، تور، ایرج، منوچهر، کیقباد، کاوس، سیاوخش، کیخسرو، افراسیاب، لهراسب، گشتاسب، زرتشت، خانوادۀ زرتشت، جمعی دیگر از وزرا و خاندان‌های تورانی و ایرانی و نیز اوراد، دعاها، نمازها، احکام دینی، دستورالعمل‌های پراکنده در آداب و اصطلاحات مذهبی و امثال این‌ها و پیداست که این کتاب از اثر فکر یک نفر نیست و یا قسمت‌هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند که «گاثه» قدیم‌ترین قسمت اوستا است و سایر قسمت‌ها به آن کهنگی نیست.

اینک شرحی که راجع به جمع آوری اوستا از روایات مختلف و از اسناد پهلوی در دست است یادآوری می‌نماییم:

گویند اوستای قدیم دارای ۸۱۵ فصل بوده است منقسم به ۲۱ نسک یا کتاب و در عهد ساسانیان پس از گردآوری اوستا از آن جمله ۳۴۸ فصل به دست آمد که آن جمله را نیز به ۲۱ نسک تقسیم کردند و دانشمندان محقق ۲۱ نسک ساسانی را به ۳۴۵۷۰۰ کلمه برآورد کرده‌اند و از این جمله امروز ۸۳۰۰۰ کلمه در اوستای فعلی موجود و باقی به تاراج حادثات رفته است.

در کتب سنت از جمله در «دینکرت» روایتی آورده‌اند و در نامۀ «تنسر» به شاه مازنداران نیز بدان اشاره شده و مسعودی مورخ عرب و جمعی دیگر از مورخان اسلامی‌هم نقل کرده‌اند که «اسکندر» بعد از فتح «اصطخر» اوستا را که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند برداشت و مطالب علمی‌آن را از طب، نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه کرد و به یونان فرستاد و خود آن کتاب را بسوزانید.

و نیز دینکرت که یکی از کتب قدیم پهلوی است گوید:

«دارای دارایان هَماک اَپستاک و زندچی گون زرتوهشت هَچ اَوْهر مزد پَتْ گرپت ونپشتک دوپچین یَوکْ پَتْ گنچی شپیکان (شسپیکان- ن.ل) یِوک پَتْ دِچْوی نَپَشْت داشتن پرمود»

در کتاب «شتروهای ایران» گوید:

«اَنیک زرتشت دین آورد از فرمان و شتاسپ شه هزار و دوست فَرْکَرْت پَتْ دین دیپوریه پت تختکیهاء زرین کرت و نپشت و پت گنچ‌هان اتهش نیهاذ و انیک کجستک سکندر سوهت و اندر او دریاپ فکند دینکرتی هپت خذایان.»

یعنی: «دیگر دارای پسر دارا همگی اوستا و زند را چنان که زردشت از هرمزد پذیرفت و نبشت در دو نسخه یکی به گنج شایگان و یکی به دژنپشت فرمود نگاه دارند، (روایت دیگر) هزار و دویست فر کرد (فصل) بدین دبیری به تخته‌های زرین تعبیه نمود و نبشت و به گنج آن آتش نهاد، پس سکندر ملعون دینکرت هفت خدایان را سوزانیده در دریا افکند.»

گویند نخستین کسی که بعد از اسکندر ملعون از نو «اوستا» را گرد آورد و آیین دیرین مزدیسنا را نو کرد «وُلَخْش» اشکانی بود (۵۱-۷۸ ب م) ولخش همان است که ما او را «بلاش» خوانیم. در میان اشکانیان پنج شهنشاه به این نام شناخته‌اند، دار مستتر گوید، کسی که اوستا را گرد کرده است باید ولخش نخستین باشد، زیرا او مردی دیندار بوده است. و بعضی گمان کرده‌اند که این شهنشاه ولخش سوم است که از (۱۴۸ تا ۱۹۱ ب م) پادشاهی کرده است.

پس از ولخش اشکانی اردشیر پاپکان مؤسس دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبا ظن قوی بر آن است که اشکانیان هم دارای همان آیین بوده‌اند – آیین رسمی‌کشور ایران قرارداد، و این کار او به سایر عاقلانه بود، زیرا آن دوره به سبب قوت گرفتن دین مسیحی در انحاء کشور ایران و روم، دورۀ قوت دین و آغاز نفوذ دینداری محسوب می‌شد، چنانکه بعد هم دیده شده که از سویی مانی پدید آمد و بعد مزدک ظهور کرد و چندی نگذشت که حضرت محمد بیرون آمد.

یک علت دیگر تعصب دینی اردشیر آن بود که پدران و نیاکان او به قولی امیران و رییسان دین زرتشتی بوده‌اند، «پاپک» که به قولی پدر و به قولی پدر ِمادر اردشیر بوده است از امرای محلی پارس و از آن بزرگانی بود که بازماندۀ امرا و شاهان «پَرَتَه دار» فارس بودند پادشاهان پرته دار فارس که نخستین آنان «بَغَ کْرِتَ» و سپس (بَغَ دَاتَ) و آخر آنان «پاپک» است همه در فارس و قسمتی از هندوستان ریاست و بزرگی داشته‌اند، و سکه زده‌اند و روی سکۀ آن‌ها نقش آستانۀ آتشکده و درفش (علم چهارگوشه) که شاید همان درفش کاویان باشد دیده شده است و پادشاه با «پنام» که سرپوش ویژۀ عبادت است در پیشگاه آتشکده به حال خشوع ایستاده است.

این پادشاهان دست نشاندۀ اشکانیان بوده‌اند و از عهد اسکندر و خلفای اسکندر به ریاست مذهبی و کم‌کم به پادشاهی گماشته می‌شدند و اردشیر چنان که گذشت یا پسر پاپک آخرین شاهان مذکور و یا پسر ِدختر او بوده است و چون پدران و نیاکان اردشیر جنبۀ مذهبی داشته‌اند، از سکه‌های آن‌ها این جنبه به خوبی دیده می‌شود. خود او هم در استواری بنیان دین کوشید و دین و دولت را با هم کرد و به وزیر خود (تنسر) هیرپدان هیرپد امر کرد که اوستای پراکنده را گرد آورد و خود را در سکه‌ها خداپرست و خدایی نژاد خواند.

در عهد «شاهپور» پسر اردشیر و جانشینان وی نیز در گردآوری اوستا و تهیۀ فقه و سایر احکام و عبادات زرتشتی توجه و اعتنای کامل به عمل آمد و در حمایت از آیین مزبور کار به تعصب کشید از آن جمله مانی پیر فدیک سخن گوی و مصلح بزرگ ایرانی به اعتماد آزادی مذهبی که پیش از ساسانیان در ایران موجود و برقرار بوده است در عصر شاپور اول ظاهر شد و شاهپور را دعوت کرد. شاپور با او به عادت قدیم رفتار نمود و مانی کتابی از کتاب‌های خود را به نام شاپور نوشت و نام آن را «شاهپو هرگان» نهاد، لیکن در زمان بهرام پسر هرمز وی را برخلاف وصیت زرتشت و برخلاف اصول دینی که در ایران مرسوم بود کشتند.

خلاصه، قسمتی از اوستا در زمان شاپور اول به دست آمد و در عصر شاپور دوم «آذر پاذمار سپندان» – که موبدی بزرگ و سخنگویی گران مایه بود و بعض مورخان عرب او را زرتشت ثانی نامیده‌اند و واقعۀ ریختن مس گداخته بر سینۀ زردشت منسوب به اوست خرده اوستا را آورد و چنان به نظر می‌رسد که تمام اوستا را به دست آوردند و یا مدعی شدند که اوستا به تمامی‌به چنگ آمده است و دانشمندی دیگر مرسوم به «ارتای ویراف» نیز در عالم خواب، سیری در بهشت و دوزخ کرد و احکامی‌دیگر پیدا آورد که در کتاب «ارتای ویراف نامک» مندرج است، و نیز تفسیرهای اوستا از این به بعد به زبان پهلوی رایج گشت.

در قرن نهم میلادی و دوم هجری مؤلف دینکرت – که تفسیری از اوستا و مهم‌ترین کتب فقه، عبادت و احکام مزدیسنی است – گوید اوستا دارای ۲۱ نسک است، و اسامی‌آن‌ها را ذکر می‌کند و مجموع ۲۱ نسک را به اصطلاح زبان پهلوی به سه قسمت منقسم می‌نماید به قرار ذیل:

الف- گاسانیک

ب-‌هاتَکْ مانْسَریک

ج- داتیک

گاسانیک یعنی بخش «گاثه» که سرودهای دینی و منسوب است به خود زرتشت و محتویات آن ستایش اهورامزده و مراتب ادعیه و مناجات‌ها می‌باشد.

هاتک مانسریک، مخلوطی از مطالب اخلاقی و قوانین و احکام دینی است.

داتیک، فقه و احکام و آداب و معاملات است.

اما بعد از این تاریخ (یعنی بعد از قرن سوم هجری) معلوم نیست چه وقت بار دیگر اوستا دست خورده و قسمتی از آن از میان رفته است. باری آن چه امروز از این کتاب در دست ما باقی است پنچ جزو یا پنج بخش است و به این نام معروف:

۱- یَسْنا – که گاثه جزء آن است، و معنی آن ستایش می‌باشد.

۲- ویسپَرَذ ْ- که آن هم از ملحقات یسنا و در عبادات است و معنی آن «همۀ ردان و پیشوایان» است.

۳- وَنْدایداذ – که در اصل وندیودات بوده است، یعنی ادعیه و اوراد بر ضد دیوان و اهریمنان.

۴- یَشْت – که قسمت تاریخی اوستا از آن مستفاد می‌شود آن هم از مادۀ یسنا و به معنی عبادت و ستایش است.

۵- خرده اَوِستا – یعنی اوستای مختصر یا مسائل مختصر و خرد اوستا، و آن عبارت است از عبادات روزانه، ماهیانه، سالیانه، اعیاد، جشن‌ها، طریقۀ زردشتی گری، کُشتی بستن، آداب زناشویی، عروسی، سوگواری و غیره.

زبان اوستایی هم یکی از اصول و پایه‌های زبان ایران است. این زبان خاصه قسمت‌های قدیم آن «گاثه» بسیار کهنه به نظر می‌رسد و مانند زبان سنسکریت و عربی دارای اعراب است، یعنی اواخر کلمات از روی تغییر عوامل تغییر می‌کرده است و حرکات گوناگون به خود می‌گرفته است، همچنین دارای علایم جنسی و تثنیه بوده است.

زمان زردشت

اگر گاثه را از زرتشت معاصر «ویشتاسپ شاه» بدانیم زمان نزول آن سخنان را باید بین سنه (۶۳۰ قبل از میلاد) – یعنی سی سال بعد از زمان تولد زردشت و چند سال قبل از سنه ۵۸۳ ق م که زمان شهادت زردشت باشد – دانست، چه برحسب روایات پهلوی زردشت در سی سالگی مبعوث شده است.

فارسی باستان

دیگر زبان فارسی باستان است که آن را «فرس قدیم» نامیده‌اند این همان زبانی است که بر سنگ‌های «بیستون»، «اَلَوَنْد»، صد ستون «تخت جمشید»، دخمه‌های هخامنشی، لوح‌های زرین و سیمین بُنلاد تخت جمشید و جاهای دیگر کنده شده است و مهم تر از همه نبشتۀ بیستون است که داریوش شاهنشاه هخامنشی تاریخ بیرون آمدن و به شهنشاهی رسیدن و کارنامه‌های خود را در آن جا گزارش داده است و خطی که آثار نام برده بدان نوشته شده است خط میخی است.

این زبان نیز یکی دیگر از زبان‌های قدیم ایران است و با اوستایی فرق اندک دارد و آن نیز چون اوستایی دارای اعراب و تذکیر و تأنیث می‌باشد؛ خط میخی برخلاف اوستایی و پهلوی از چپ به راست نوشته می‌شده است.

پهلوی

دیگر زبان پهلوی است، این زبان را فارسی میانه نام نهاده‌اند و منسوب است به «پرثوه» نام قبیلۀ بزرگی یا سرزمین وسیعی که مسکن قبیلۀ پرثوه بوده و آن سرزمین خراسان امروزی است که از مشرق به صحرای اتابک (دشت خاوران قدیم) و از شمال به خوارزم و گرگان و از مغرب به قومس (دامغان حالیه) و از نیمروز به سند و زابل می‌پیوسته، مردم آن سرزمین از ایرانیان (سَکَه) بوده‌اند که پس از مرگ اسکندر یونانیان را از ایران رانده دولتی بزرگ و پهناور تشکیل کردند و ما آنان را اشکانیان گوییم و کلمۀ پهلوی و پهلوان که به معنی شجاع است از این قوم دلیر که غالب داستان‌های افسانۀ قدیم شاهنامه ظاهرا از کارنامه‌های ایشان باشد باقی مانده است.

زبان آنان را زبان «پرثوی» گفتند و کلمۀ پرثوی به قاعدۀ تبدیل و تقلیب حروف «پهلوی» گردید و در زمان شهنشاهی آنان خط و زبان پهلوی در ایران رواج یافت و نوشته‌هایی از آنان به دست آمده است که قدیم‌ترین همه دو قبالۀ ملک و باغ است که به خط پهلوی اشکانی بر روی ورق پوست آهو نوشته شده و از «اورامان کردستان» به دست آمده است و تاریخ آن به (۱۲۰ پیش از میلاد مسیح) می‌کشد.

زبان پهلوی زبانی است که دوره‌ای از تطور را پیموده و با زبان فارسی دیرین و اوستایی تفاوت‌هایی دارد، خاصه آثاری که از زمان ساسانیان و اوایل اسلام در دست است به زبان دری و فارسی بعد از اسلام نزدیک تر است تا به فارسی قدیم و اوستایی چنان که بعد از این در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

زبان پهلوی از عهد اشکانیان زبان علمی‌و ادبی ایران بود و یونان مآبی اشکانیان به قول محققان، صوری و بسیار سطحی بوده است و از این رو دیده می‌شود که از اوایل قرن اول میلادی به بعد این رویه تغییر کرده سکه‌ها، کتیبه‌ها، کتاب‌های علمی‌و ادبی به این زبان نوشته شده است و زبان یونانی متروک گردیده است و قدیم‌ترین نوشتۀ سنگی به این خط کتیبۀ اردشیر اول در نقش رستم و شاپور اول است که در شهر شاپور اخیرا بر روی ستون سنگی به دو زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی کشف گردیده است.

زبان پهلوی و خط پهلوی به دو قسمت تقسیم شده است:

۱- زبان و خط پهلوی شمالی و شرقی که خاص مردم آذربایجان و خراسان حالیه (نیشابور- مشهد – سرخس – گرگان – دهستان – استوا – هرات – مرو) بوده و آن را پهلوی اشکانی یا پارتی و بعضی پهلوی کلدانی می‌گویند و اصح اصطلاحات (پهلوی شمالی) است.

۲- پهلوی جنوب و جنوب غربی است که هم از حیث لهجه و هم از حیث خط با پهلوی شمالی تفاوت داشته و کتیبه‌های ساسانی وکتاب‌های پهلوی که باقی مانده به این لهجه است و به جز کتاب «درخت اسوریک» که لغاتی از پهلوی شمالی در آن موجود است دیگر سندی از پهلوی شمالی در دست نیست مگر کتیبه‌ها و اوراقی مختصر که گذشت؛ معذلک لهجۀ شمالی از بین نرفت و در لهجۀ جنوب لغت‌ها و فعل‌ها زیادی از آن موجود ماند که به جای خود صحبت خواهیم کرد.

در وجه تسمیۀ پهلوی اشاره کردیم که این کلمه همان کلمۀ «پرثوی» می‌باشد که به قاعده و چم تبدیل حروف به یکدیگر حرف (ر) به (لام) و حرف (ث) به (ه) بدل گردیده و «پهلوی» شده است، پس به قاعدۀ قلب لغت‌هایی که در تمام زبان‌ها جاری است چنان که گویند قفل و قلف و نرخ و نخر و چشم و چمش، این کلمه هم مقلوب گردیده «پهلوی» شد. این لفظ در آغاز نام قومی‌بوده است دلیر که در (۲۵۰ ق م) از خراسان بیرون تاخته یونانیان را از ایران راندند و در (۲۲۶ ب م) منقرض شدند – و آنان را پهلوان به الف و نون جمع و پهلو و پهلوی خواندند، و مرکز حکومت آنان ری، اصفهان، همدان، ماه نهاوند، زنجان و به قولی آذربایجان بود که بعد از اسلام مملکت پهلوی نامیدند – در عصر اسلامی‌زبان فصیح فارسی را پهلوانی زبان و پهلوی زبان خواندند و پهلوی را برابر تازی گرفتند نه برابر زبان دری و آهنگی را که در ترانه‌های «فهلویات» می‌خواندند نیز پهلوی و پهلوانی می‌گفتند؛ پهلوانی سماع و لحن پهلوی و گلبانگ پهلوی اشاره به فهلویات می‌باشد.

مسعود سعد گوید:

بشنو و نیکو شنو نغمۀ خنیاگران به پهلوانی
سماع به خسروانی طریق

خواجه گوید:

بلبل به شـاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می‌خواند دوش درس مقامـات معنوی

شاعری گوید:

لحــن او را مــن و بیـــت پــــهلـــوی
زخــمــۀ رود و ســرود خســـروی

زبان سغدی

دیگر زبان سُغدی است، سُغْد نام ناحیه‌ای است خرم، آباد و پر درخت که «سمرقند» مرکز اوست و در قدیم تمام ناحیۀ بین «بخارا»، «سمرقند» و حوالی آن ایالت را سُغد می‌خوانده‌اند – این نواحی در اوایل اسلام به سبب خوبی آب و هوا و نعمت فراوان مشهور شده یکی از چهار بهشت دنیا به شمار می‌آمده است.

این نام در کتیبۀ بزرگ داریوش به نام (سوگدیانا) ذکر شده است و از شهرستان‌های مهم ایران شمرده می‌شد و زبان مردم آن نیز لهجه یا شاخه‌ای از زبان ایرانی و به سغدی معروف بوده است، این زبان در طول خطی متداول بوده است که از دیوار چین تا سمرقند و آسیای مرکزی امتداد داشته و مدت چند قرن این زبان در آسیای مرکزی زبان بین المللی به شمار می‌رفته است.

هنوز یادگار این زبان در آن سوی جیحون و درۀ زرافشان و نواحی سمرقند، بخارا، بلخ و بدخشان باقی است و یادگار دیگری نیز از آن در ناحیۀ «پامیر» متداول است و قدیم‌ترین نمونه ایی که از این زبان به دست ما رسیده اوراقی است که از کتاب‌های مذهبی مانی پسر فدیک، پیمبر مانویان به خط آرامی‌و این ورقه در سال‌های نزدیک، به دست کاوش کنندگان آثار قدیم که در ترکستان چین به کاوش و پژوهش پرداخته بودند از زیر انقاص شهر ویران «تورفان» و سایر قسمت‌های ترکستان چین پیدا آمده است و چون آن را خواندند، دانستند که سرودهای دینی مانی و شعرهایی است که در کیش مانوی گفته شده و از آیات کتاب‌های مذکور است و نیز برخی اسناد از کیش بودایی و فصلی از عهد جدید ترسایان و مطالبی که هنوز حل نشده است در میان آن‌ها است.

هرچند این آیه‌ها و شعرها پاره پاره، جدا جدا و شیرازه فرو گسسته است و گویا باز ماند و مره ریگی است از کتاب‌های پارسی مانی «شاپورگان» و کتابی دیگر که نام آن «مهرک نامه» بوده است. اما با وجود این به تاریخ تطور زبان پارسی یاری بزرگی کرده بسیاری از لغت‌های فارسی را که با لغات اوستا، فارسی باستانی و پهلوی از یک جنس ولی به دیگر لهجه است به ما وانمود می‌سازد و بنیاد قدیم زبان سغدی و بلکه ریشه و پایۀ زبان شیرین «دری» را که زبان فردوسی و سعدی است معلوم می‌دارد؛ و نیز از کشفیات به زبان‌های آریایی دیگری که زبان «تخاری» و زبان «سکایی» باشد می‌توان پی برد و اکنون مشغول حل لغات و تدارک صرف و نحو آن زبان‌ها می‌باشند.

زبان دری

در معنی حقیقی این کلمه اختلاف است و در فرهنگ‌ها وجوه مختلف نگاشته‌اند و از آن جمله آن است که:

«گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ، بخارا، بدخشان و مرو است و طایفه‌ای بر آن اند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم می‌شده‌اند و گروهی گویند که در زمان «بهمن اسفندیار» چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می‌آمدند و زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند یعنی زبانی که به درگاه پادشاهان تکلم کنند و حکم کرد تا در ممالک به این زبان سخن گویند – و منسوب به دره را نیز گویند همچو کبک دری و این به اعتبار خوشخوانی هم می‌توان بوده باشد زیرا که بهترین لغات فارسی زبان دری است.»

از این تقریرها و توجیه‌های دیگر چیزی که بتوان پذیرفت دو چیز است:

یکی آن که در دربار و میان بزرگان در خانه و رجال مداین (تیسفون پایتخت ساسانی) به این زبان سخن می‌گفته باشند.

دیگر آنکه این زبان، زبان مردم خراسان، مشرق ایران، بلخ، بخارا و مرو بوده باشد و جمع بین این دو وجه نیز خالی از اشکال است و مسائلی که این دو وجه را تأیید می‌کند.

قدیم‌ترین آثار زبان ایران

مورخان اسلامی ‌نوشته‌اند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانه‌ای بیش نیست. اما آن چه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیم‌ترین کلامی‌از زبان ایرانی که در دست ما می‌باشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمت‌های قدیم اوستا که غالب آن‌ها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریایی‌های هند نزدیک بدان زبان کتاب‌های دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نموده‌اند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر می‌شده است. مخصوصا در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتاب‌ها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است.

دیگر کتیبه‌هایی است که از هخامنشیان باقی مانده است که مهم‌ترین آن‌ها کتیبۀ بهستان (= بیستون) می‌باشد و ما اینک اشاراتی به مجموع کتیبه‌های سنگی و سفالی می‌نماییم:

۱- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که: «من، کورش، پادشاه هخامنشی ام» و نیز مجسمه‌ای از زیر خاک در ۱۳۰۷ به اهتمام پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن این سطور نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»

۲- کتیبۀ بیستون

این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در درۀ کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از طرف «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشته‌ها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیشروی او نه نفر از طاغیان بریسمان بسته با جامه‌های گوناگون دیده می‌شوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستاده‌اند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبۀ بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی‌و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبه‌ای کوچک به زبان فارسی و عیلامی‌در صد و پنجاه کلمه. خلاصۀ این نوشته‌ها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنۀ بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان می‌باشد. این کتیبه مهم ترین ِکتیبه‌های هخامنشی است و از روی این نوشته‌ها قسمت بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن می‌گردد.

۳- کتیبۀ تخت‌جمشید

در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنۀ کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم – که به اغلب احتمالات «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و بعد از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خوانده‌اند – در پیرامون این عمارات وجود داشته است.

این عمارات بر طبق کتیبه‌هایی که از داریوش و خشایارشا باقیمانده است هرکدام نامی‌خاص داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازۀ ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبۀ درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده می‌شده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همۀ رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت ظاهرا از همان مادۀ «آبادان» و بیرونی شمرده می‌شد، قصر دیگر در دست چپ «اَپَدانَه» واقع است نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبۀ پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این عمارت فرود آمده است دیده می‌شود و به جای خود از آن کتیبه گفتگو خواهد شد.

دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه واقع بود، چنین پنداشته‌اند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست می‌نماید چه شاید واژۀ «هَدیش» اصل و ریشۀ «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی‌را گویند و چنان که خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل می‌شوند.

عمارت دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچک تری بوده است در ضلع شمالی صفۀ تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتاب‌کده» پنداشته‌اند، در فرهنگ‌ها «تجر» بر وزن شَرَر خانۀ زمستانی را گویند و بعضی مخزن و صندوق خانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسرۀ دیلمی‌به خط کوفی و چند کتیبۀ دیگر از آل مظفر و تیموریان در آن جا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوت‌ها و ابنیۀ خرد و ریز دیگر نیز در آن صفه باقی است.

این بنا به دست داریوش در سنه ۵۲۰ ق م آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و اتمام ابنیۀ نامبرده را به اهتمام وی باز گذاشت در این ابنیه نیز جای به جای کتیبه‌هایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرا قریب سی هزار خشت مکتوب به خط میخی که نظیرش در شوش نیز به دست آمد در تخت جمشید پیدا شد و برای پختن و خواندن به فیلادلفی امریکا ارسال گردید و نیز لوحه‌های زرین و سیمین که در زیر پایه‌های عمارت به عنوان «بُنلاد» یعنی سنگ یادگارِ بنا به خط میخی از داریوش به دست افتاده درموزۀ ایران باستان در تهران موجود می‌باشد این کاخ‌ها را اسکندر ملعون پس از ورود ب

:: بازدید از این مطلب : 333

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 7 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 قُقنوس (به زبان یونان باستان: Φοῖνιξ، به فارسی: ققنوس، به عربی: العنقاء و به انگلیسی: Phoenix) یک پرندهٔ مقدس افسانه‌ای است که می‌تواند در اساطیر ایران، اساطیر یونان، اساطیر مصر، و اساطیر چینیافت شود.[۱] دربارهٔ این موجود افسانه‌ای گفته می‌شود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد. اما هزار سال یکبار، بر توده‌ای بزرگ از هیزم بال می‌گشاید و آواز می‌خواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش تخمی از وی پدید می‌آید که بلافاصله آتش می‌گیرد و می‌سوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد می‌شود. ققنوس در اغلبفرهنگ‌ها، نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده‌است.امّا برخی فرهنگ‌ها ویژگی‌های دیگر هم به او نسبت داده‌اند. از جمله در مورد او گفته شده: اشک ققنوس زخم را درمان می‌کند[ققنوس صدای دل نشینی دارد، موسیقی از آوای او پدید آمده‌است و...

گرچه ققنوس در اساطیر ملل آسیایی همچون چین و ایران جایگاه ویژه‌ای دارد، امّا برخی معتقدند که اسطورهٔ ققنوس از مصر باستان برخاسته، به یونان و روم رفته، و هم سو با باورهای مسیحیت شاخ و برگ بیشتری یافته‌است.[۲]

علامه دهخدا در توصیف ققنوس نوشته‌است: گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی‌باشد و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند. (به نقل از برهان قاطع)

در فرهنگ اروپایی

در فرهنگ انگلیسی زبان، ققنوس Phoenix پرنده‌ای است افسانه‌ای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود، که بنا بر افسانه‌ها ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال در صحاری غرب عمر می‌کند، خود را بر تلی از خاشاک می‌سوزاند، و از خاکستر حاصل، خود او دگر بار با طراوت جوانی سر بر می‌آورد و دور دیگری از زندگی را آغاز می‌کند و می‌گذراند. ققنوس در فرهنگ اروپایی غالبا تمثیلی از فنا ناپذیری و حیات جاودان است.

طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده که هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یک مورد اثر هردوت مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۴ قبل از میلاد با شرح کامل محفوظ مانده‌است.یونانی دیگری به نام کلودیوس آلیانوس Claudius Aelianus مشهور به آلیان Aelian نیز، ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح در مورد ققنوس نوشته‌است:

«ققنوس بدون کمک از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب ۵۰۰ سال را درست نگه می‌دارد زیرا او از طبیعتی که عقل کل است همه چیز را می‌آموزد. با آن که اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر می‌رسد معهذا گمان نمی‌رود در میان مصریان - شاید جز انگشت شماری از کشیشان - کسی بداند که ۵۰۰ سال چه وقت به سر می‌رسد، ولی دست کم ما باید بدانیم که مصر کجاست و هلیوپولیس که مقصد ققنوس است، در کجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می‌گذارد و در کجا دفن می‌کند.»

این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر می‌خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی (it) نام می‌برد. مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده کرده‌اند، اما از آن جا که این پرنده افسانه‌ای تک و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی‌شده، بنا بر این بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی‌رسیده‌است.

مورخی رومی به نام پوبلیوس اوویدیوس ناسو، مشهور به اووید، نخستین رومی است که دربارهٔ ققنوس به زبان لاتین مطلب نوشته‌است، در نوشتهٔ او آمده‌است:

«چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه می‌روند، امّا در ابتدا به شکل دیگری بوده‌اند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده، باقی خواهد ماند، یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی می‌ماند و سرانجام نیز، پس از نابودی، دگربار به همان شکل اولیهٔ خویش متولد می‌شود. این پرنده، پرنده‌ای است که آشوری‌ها یا به تعبیر برخی منابع احتمالا سوری‌ها یافنیقی‌ها آن را ققنوس می‌نامند. این پرنده، دانه و علف معمولی نمی‌خورد، ولی از عصارهٔ میوه‌ها و از ادویه خوشبوی کمیاب می‌خورد. وقتی ۵۰۰ ساله شد، بر بالای نخل بلندی آشیان می‌سازد و با چنگالش از مرغوب‌ترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستری می‌سازد و بعد می‌میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست سفر می‌کند، و داستان چنین ادامه می‌یابد که سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس کوچکی سر بر می‌کشد تا آن طور که می‌گویند ۵۰۰ سال دیگر زندگی کند و در آن زمان که پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا کرد تخت و آشیانش را که مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حرکت در می‌آورد و سفر به شهر آفتاب را شروع می‌کند، همان جایی که در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می‌درخشد.» [۳]


از مجموع آنچه در فرهنگ اروپایی پیرامون ققنوس آمده‌است، می‌توان دو روایت کلی در مورد ققنوس ارائه داد:

اول اینکه ققنوس از بدن بی جان پدرش به وجود می‌آید و جسد پدرش را به شهر هلیوپولیس می‌برد و در قربانگاه معبد آفتاب می‌سوزاند. و روایت دیگر اینکه ققنوس در تلی از چوب و خاشاک خوشبو آتش می‌افکند، بال می‌زند و شعله می‌افروزد، خود در آتش می‌سوزد و از خاکسترش ققنوسی دیگر زاده می‌شود. پس بطور خلاصه می‌توان در مورد این اسطوره در فرهنگ اروپایی گفت: «ققنوس در آتش می‌سوزد و دیگر بار از خاکستر خود زاده می‌شود». در همین ارتباط در زبان انگلیسی مثلی بدین مضمون رایج است که: «هر آتشی ممکن است ققنوسی در بر داشته باشد»

 



:: بازدید از این مطلب : 381
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 




  

 






 


:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 اين ماوس با 20 عدد دکمه، داراي کاربري بسيار آسان بوده و کاملا آرگونوميک مي‌باشد. اندازه اين محصول 118 × 75 × 41 ميلي‌متر و وزن آن فقط 133 گرم است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، تب بازی و استفاده از تجهیزات و تکنولوژی های جدید در آن تنها به ایران محدود نشده و همه دنیا از جمله کمپانی های بزرگ رایانه ای هر روز در اندیشه ارائه محصولی جدید در این بازار پر طرفدار هستند.

در این راستا شرکت معروف Logitech که تاکنون ماوس‌هاي بازي بسياري را به بازار عرضه داشته، جديدترين محصول خود را با نام G600MMO در ظاهري متفاوت تقديم بازي‌خورها نموده است.

اين ماوس با 20 عدد دکمه، داراي کاربري بسيار آسان بوده و کاملا آرگونوميک مي‌باشد. اندازه اين محصول 118 × 75 × 41 ميلي‌متر و وزن آن فقط 133 گرم است. هر کدام از دکمه‌ها بلافاصله بعد از فشرده شدن عملکرد خاصي را انجام داده بدون اين که باعث خستگي دست کاربر شود.

امکان تغيير DPI با دکمه DPI Shift Button با سرعت بسيار بالا وجود دارد. قيمت اين محصول فعلا 80 دلار اعلام شده است اما به نظر می رسد این شرکت برای حضور جدی تر در بازار باید قیمت آنرا کاهش دهد..


:: بازدید از این مطلب : 302
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 بيماري هاي مفصلي در طب سنتي به ۵ دسته عمده تقسيم مي شود و متخصصان ۵ علت اساسي را براي آن برمي شمارند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، درد مفصل، آرتروز، ديسک کمر جزو بيماري هايي است که افراد زيادي را درگير کرده است و بعضي از بيماران از درمان و توصيه هاي ورزشي بي نتيجه شکايت مي کنند. اگر شما يا اطرافيانتان جزو اين بيماران هستيد و درد دوباره به سراغتان آمده است و قصد داريد خود را براي جراحي آماده کنيد پيشنهاد مي کنيم اين مطلب را بخوانيد.

دکتر سيداسماعيل سعيدي متخصص طب سنتي با تقسيم بندي انواع بيماري هاي مفصلي در ۵ گروه به علايم و درمان اين بيماري ها اشاره مي کند. در صورت مشاهده هر يک از اين علايم بهتر است به جاي به کار بستن توصيه اطرافيان به پزشک متخصص مراجعه کنيد.

بيماري هاي مفصلي در طب سنتي به ۵ دسته عمده تقسيم مي شود و متخصصان ۵ علت اساسي را براي آن برمي شمارند. وي با بيان اين مطلب مي افزايد:
 
دسته اول دردهاي مفصلي ناشي از غلبه خلط خون است و به درد مفصل دموي شناخته مي شود.
 
در اين بيماران احساس درد همراه با ورم و تغيير رنگ مفصل به قرمزي ديده مي شود و مفصل گرم است. نبض اين بيماران قوي است. اين بيماري بيشتر در سنين نوجواني و جواني که توليد خون بيشتر است و همچنين در فصل گرم سال ديده مي شود.براي درمان اين بيماران حجامت يا فصد مفيد است و در کنار آن مصرف مواد خوراکي و دارويي که حرارت بدن را کاهش دهد، توصيه مي شود.
 
دسته دوم بيماري هاي مفصلي ناشي از افزايش صفراست.
 
در اين بيماري مفصل ورم مختصري دارد، گرم است و رنگ آن قرمز مايل به زرد است.اين بيماري به طور عمده در افراد گرم مزاج و در فصل گرم سال ديده مي شود و بيشتر در سنين جواني شيوع دارد.
 
دسته سوم از بيماري هاي مفصلي که بيشتر در جامعه ما ديده مي شود، بيماري هاي ناشي از افزايش خلط بلغم است.
 
در افرادي که درد مفصل ناشي از بلغم ديده مي شود ، مفصل متورم، سفيدرنگ و هنگام لمس سردي آن محسوس است. در اين بيماران خوردن مواد غذايي با مزاج سرد به سردي مفصل مي افزايد. اين افراد وقتي در معرض سرما قرار مي گيرند، احساس درد بيشتري مي کنند به عنوان مثال در فصل تابستان وقتي فرد مقابل وسايل سرمايشي قرار مي گيرد، احساس درد بيشتري مي کند.در اين بيماران مفصل کمي سنگين است و درد آن عمقي است يعني برخلاف دردهاي مفصل صفراوي که در سطح احساس مي شود، درد اين افراد عمقي و در مفصل پخش مي شود.
 
براي درمان بايد اين بيماران غذاهايي با مزاج گرم مصرف کنند. نخودآب که شامل نخود، گوشت کبک يا بلدرچين همراه با کمي ادويه پخته شده، غذاي مناسبي است که به اين بيماران توصيه مي شود.وي مي افزايد: به طور کلي براي دفع خلط اضافه در بدن بيماران بايد از غذا و داروهاي ممزج و مسهل استفاده کرد تا خلط به راحتي دفع شود زيرا در شرايط عادي خلط قوام و غلظت مناسب براي دفع را ندارد و بايد به اصطلاح پخته شود تا به غلظت مناسب براي دفع برسد. علاوه بر اين ماليدن روغن هاي گياهي با مزاج گرم ازجمله بابونه و بادام تلخ به تسکين درد کمک مي کند.

دسته چهارم از بيماري هاي مفصلي به دليل غلبه خلط سوداست. در اين افراد به دليل افزايش اين خلط، مفصل ورم مختصري دارد و احساس سنگيني مفصل کمتر از افراد بلغمي و دموي است، رنگ مفصل مايل به تيرگي است و اين افراد بايد از خوردن سردي و قرار گرفتن در معرض سرما، خودداري کنند.

اين متخصص طب سنتي در ادامه مي افزايد: در افرادي که مشکل مفصل سوداوي دارند علاوه بر افزايش خلط در مفصل عواملي از قبيل مشکلات روحي و رواني باعث افزايش درد مي شود. علايمي از قبيل وسواس فکري، بدخوابي و خواب هاي آشفته نيز معمولا در اين افراد ديده مي شود و پزشک متخصص اين افراد را از مصرف غذاهايي با مزاج سرد منع مي کند.
 
بايد از غذا و داروي مناسبي براي دفع خلط از مفصل استفاده کرد؛ علاوه بر اين انجام فصد به خروج صفرا کمک مي کند.نوع پنجم درد مفصل ناشي از افزايش باد ياريح است. فردي که درد مفصل دارد معمولا از درد چرخشي در مفصل ها گله مند است يعني گاهي يک مفصل و زماني مفصل ديگر دردناک است. احساس سنگيني ندارد بلکه نوعي کشش را در مفصل احساس مي کند.
 
درمان اين نوع از درد مفصل مشابه مفصل افراد بلغمي است زيرا باد از بلغم توليد مي شود.دکتر اسماعيلي با اشاره به اين که يک سري درمان هاي مشترک براي دردهاي مفصلي وجود دارد که از جمله آن مي توان به مصرف سکنجبين اشاره کرد، مي افزايد:سکنجبين اگر زياد ترش نباشد، دردهاي مفصلي را تسکين مي دهد.
 
سورنجان نيز چه به شکل خوراکي و چه با استفاده موضعي به تسکين درد کمک مي کند. البته مصرف خوراکي آن بايد با مشورت پزشک طب سنتي انجام شود.وي با اشاره به اين که بيماري هايي مانند روماتيسم، آرتريت، سياتيک و... نيز در طب سنتي در همين ۵ گروه از بيماري ها تقسيم بندي مي شود، مي افزايد: اين بيماري ها برحسب علايم درمان خاص خود را دارد. به عنوان مثال اگر فردي دچار روماتيسم باشد. براساس اين که کدام خلط باعث بيماري شده است، درمان خاص خود را دارد.
 
در بيشتر موارد بيماري هاي روماتيسمي در واقع علايم دموي و صفراوي دارد يعني گرم است، ورم دارد، قرمز مي شود و بيمار گاهي تب مي کند و يا در بيماري آرتروز علايم سردي ديده مي شود اما در هر صورت بايد طبيب وضعيت بيمار را با دقت بررسي و درمان خاص را تجويز کند.دکتر اسماعيلي مي گويد: ديسک کمر و سياتيک نيز در اين تقسيم بندي جا مي گيرد.
سياتيک در طب سنتي به «عرق النساء» معروف است. عرق النساء رگي است که از کمر شروع مي شود و از پشت پا تا پنجه مي آيد.امروزه بيشتر دردهاي سياتيکي به دليل افزايش سوداست البته نوع بلغمي نيز ديده مي شود. انجام فصد و داروهاي خاص به پاک سازي سودا در بدن کمک مي کند.وي مي افزايد: بسياري از بيماران، با تشخيص و درمان مناسب در طب سنتي ديگر نيازي به عمل ندارند.
 
اين متخصص می گوید: براي بهبود دردهاي مفصلي روش هاي درماني ديگري نيز وجود دارد. از جمله اين روش ها گذاشتن يخ روي مفصل است. در انواع دردهاي مفصل دموي و صفراوي که گرم است گذاشتن يخ مسکن خوبي است، اما در انواع بلغمي، سوداوي وريحي اين کار مضر است.روش ديگري که به افراد توصيه مي شود استفاده از آب درماني، استخر، سونا و جکوزي است.
 
در اين باره نيز بايد گفت قدم زدن در آب در بهبود درد مفصل سوداوي مفيد است زيرا مفصل اين افراد خشکي دارد و آب استخر اگر گرم باشد به تسکين درد کمک مي کند اما اگر آب سرد يا هواي استخر مناسب نباشد، وضعيت بيمار بدتر مي شود.به افرادي که دچار درد مفصل بلغمي هستند نيز توصيه مي شود از سوناي خشک استفاده کنند.
 
چند توصيه در انجام فعاليت هاي فيزيکي
 
معمولا افرادي که دچار دردهاي مفصلي به خصوص انواع سرد مانند بلغمي، سوداوي و ريحي هستند، نيازي به کاهش فعاليت و استراحت مطلق ندارند. دکتر اسماعيلي متخصص طب سنتي در اين باره مي افزايد: ممکن است در انواع دموي و صفراوي کاهش حرکت مناسب باشد.
 
از آن جا که حرکت حرارت ايجاد مي کند و در نوع دردهاي مفصل دموي و صفراوي نبايد حرارت بالا برود، بنابراين نداشتن يا کاهش تحرک مناسب است اما در نوع بلغمي، سوداوي و ريحي که بيشتر ديده مي شود، اگر فعاليت کمتر شود در واقع حرارت بدن کاهش مي يابد. وقتي حرارت بدن به ويژه در مفصل کاهش پيدا کند، وضعيت بيمار بدتر مي شود.
 
بنابراين بنا به تشخيص نوع بيماري ما به افرادي که دچار درد مفصل بلغمي، سوداوي و ريحي هستند توصيه نمي کنيم که به عنوان مثال روي صندلي نماز بخوانند يا استراحت مطلق داشته باشند. اين افراد بايد به فعاليت روزانه خود ادامه دهند و البته از انجام فعاليت هاي سنگين خودداري کنند.
 


:: بازدید از این مطلب : 346
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 ظاهر خودرو بسیار عجیب و غریب است و حتی در شکل ظاهری‌اش نیز محل جوش‌های اتصال قطعات به وضوح دیده می‌شود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، تولید خودروهای دست ساز یکی از گران ترین و البته شیک ترین تفریحات در جهان است و برخی کارخانه های مشهور خودروسازی نیز با تبعیت از این موضوع، برخی مدل های خود را به صورت دست ساز تولید و عرضه می کنند که به مراتب قیمت بالاتری نسبت به نمونه های صنعتی ساز دارد.

برخی افراد نیز برای سرگرم کردن خود اقدام به کار بر روی خودروهای قدیمی یا بلااستفاده می کنند تا با ساخت یک خودروی دست ساز، شهرت، درآمد یا سرگرمی خاصی برای خود رقم زده باشند.

اما هستند مصادیقی که هیچکدام از این نکات مثبت را در اختیار ندارند اما نوعی خودروی دست ساز محسوب می شوند. حال بدترین خودروی جهان که مشخص نیست ماشینی کوپه است یا کامیون قرار است طی هفته های آینده به قیمت 3هزار دلار فروخته ‌شود. 


این ماشین که از قطعات چند خودرو ساخته شده داراي ترکیبی عجیب است، که به بدترین و خجالت آورترین خودروی دنیا مشهور شده است. کابین این ماشین از یک کامیون قدیمی است در حالی که قسمت دیگر آن از یک پونتیاک تشکیل شده که از 12 سال پیش به بدنه آن جوش خورده است. 

ساخت ماشین به وسیله یک هنرمند از شرق کنتاکی انجام گرفته است و جالب آن که این ماشین نیز به کیسه هوا مجهز است. صاحب خودرو قیمت پیشنهادی فروش آن را 3هزار دلار در حراج تعیین کرده است. ظاهر خودرو بسیار عجیب و غریب است و حتی در شکل ظاهری‌اش نیز محل جوش‌های اتصال قطعات به وضوح دیده می‌شود.

اگرچه قطعات اتصالی ماشین‌ها همگی به رنگ قرمز هستند اما رنگ‌هایی متفاوت دارند چون از ماشین‌های متفاوتی جدا شده‌اند اما سازنده آن با افتخار آنرا یک ماشین دست ساز معرفی می کند.


:: بازدید از این مطلب : 1370
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 سوزاندن سوخت های فسیلی مانند نفت و گاز و زغال سنگ باعث افزایش دی اکسید کربن و اکسید نیتروژن در اتمسفر شده واین عناصر با بارش باران اسیدی وارد خاک می شوند و حیات گیاهان را به خطر می اندازند.

به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، با افزایش میزان عنصر نیتروژن در خاک به دلیل سوزاندن سوخت های فسیلی، گیاهان گوشتخوار به گیاهخواری روی آورده اند.

از آنجایی که غلظت نیتروژن در خاک به دلیل سوزاندن از سوخت های فسیلی زیاد شده، به نظر می رسد گیاهان گوشتخوار برای ادامه حیات تمایلی به خوردن حشرات ندارند.

 
محققان "دانشگاه لاف برا" در انگلیس دریافتند که گونه ای از گیاهان با نام علمی "Drosera rotundifolia" در باتلاق های اروپای شمالی در واکنش به آلودگی کره زمین توسط انسان، گیاهخوار شده اند.

البته این گیاه کوچک و چسبنده رژیم غذایی خود را به نشانه اعتراض سیاسی عوض نکرده است. افزایش میزان نیتروژن در خاک به دلیل مصرف سوخت های فسیلی، بدین معنی است که گیاه دیگر نیازی به شکار حشره ها برای جذب مواد غذایی مورد نیاز خود ندارد.


"دکتر جاناتان میلت" در این خصوص می گوید: "اگر ریشه این گیاه به اندازه کافی نیتروزن را از خاک جذب کند، دیگر به خوردن حشرات نیازی ندارد."

آلودگی نیتروژن یکی از پیامدهای جانبی سوزاندن سوخت های فسیلی است و از طریق بارش باران اسیدی وارد اکوسیستم می شود. از آنجایی که ایزوتوپ های نیتروژن بسته به اینکه عنصرهای آن از منابع طبیعی یا صنعتی آزاد شده باشند، متفاوت است، در نتیجه دانشمندان تصمیم گرفتند میزان نیتروژنی را که این گیاهان از آلودگی خاک جذب می کنند را با نیتروژنی که از شکار حشرات می گیرند، مقایسه کنند. 

تحقیقات نشان داد گیاهانی که در مناطق آلوده بودند تنها 22 درصد از نیتروژن مورد نیاز خود را از طریق حشرات تامین می کنند و گیاهان مناطق دیگر 57 درصد نیاز خود را با شکار حشرات برآورده می کنند.

واقعیت این است که گیاهان نه تنها حشرات کمتری می خوردند، بلکه در حال تغییر شکل ظاهری خود نیز هستند. به عنوان مثال چسبندگی آنها کمتر شده و در نتیجه توانایی شکار حشرات را از دست خواهند داد. حتی رنگ خود را از قرمز که باعث جلب توجه حشرات می شود، به سبز تغییر داده اند و با این کار عمل فتوسنتز در آنها افزایش یافته است.

 به عبارت دیگر این گیاهان نه تنها نیتروژن مورد نیاز خود را از طریق ریشه هایشان و از خاک دریافت می کنند، بلکه گوشت خوردن خود را نیز محدود کرده اند.

دانشمندان معتقدند که دلیل این تغییرات این است که گیاه باید برای شکار حشره انرژی زیادی را صرف کند. در واقع گیاه با این تغییرات انرژی خود را بیشتر ذخیره می کند. بنابراین وقتی نیازی به گوشتخواری نیست، گیاه خوردن گوشت را کم می کند.


:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

شاید باور اینکه در دنیای مدرن امروز شهرهایی وجود دارند که تردد اتومبیل در آنها ممنوع است، مشکل باشد، اما فراموش نکنید که تا قبل از قرن20 تقریبا همه شهرها بدون اتومبیل بودند.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، شهرهایی در جهان وجود دارند که ساکنان آنها با ممنوع کردن تردد اتومبیل، بدون هیچ مشکلی به کار و زندگی خود ادامه می دهند. شاید باور اینکه در دنیای مدرن امروز شهرهایی وجود دارند که تردد اتومبیل در آنها ممنوع است، مشکل باشد، اما فراموش نکنید که تا قبل از قرن 20 تقریبا همه شهرهای دنیا بدون اتومبیل بودند. اما وقتی به 100 سال جلوتر نگاه می کنید، می بینید که انواع مختلفی از اتومبیل ها به نوعی با زندگی روزمره انسان ها گره خورده اند و تبدیل به جزء لاینفک زندگی بشر شده که حذف آن برای انسان مشکل ساز خواهد بود.

در زیر تعدادی از شهرهای بدون خودروی جهان را به شما معرفی می کنیم:
 
جزیره سارک، در انگلستان

"جزیره سارک" در قسمت جنوب غربی "کانال انگلیس" (کانال مانش) قرار دارد و اقتصاد جزیره سارک به صنعت توریسم آن وابسته است. صخره های سنگی "آمفیبولیت" و "گنایس گرانیت" بیشتر بافت این جزیره را تشکیل داده اند. تحقیقات جغرافیدان ها نشان می دهد که زمان ساخت سنگ های دگرگونی گنایس در این منطقه به 600 تا 620 میلیون سال پیش بازمی گردد. دراین جزیره زیبا فقط درشکه های اسبی، دوچرخه، و تراکتورها اجازه رفت و آمد دارند. البته برای سهولت رفت آمد سالمندان درشکه های موتوری، از این قانون مسستثنی شده اند. از آنجایی که این جزیره فرودگاه ندارد، حمل و نقل مسافر و کالا از طریق راه های آبی انجام می پذیرد و مانورهای هوایی هم در این آن قدغن است. سارک اولین جزیره تاریک دنیا هم به شمار می رود و جایزه "اولین شهر تاریک دنیا" را از سوی "انجمن آسمان تاریک" کسب کرده است. در معابر و خیابان های جزیره هیچ چراغی وجود ندارد  در نتیجه از آلودگی نوری و هوا در سارک خبری نیست.
 
 جزیره ماکیناک، میشیگان

شاید به نظر برخی افراد تردد یک درشکه اسبی در شهر رمانتیک به نظر برسد، اما برای 600 نفری که در "جزیره ماکیناک" واقع در "دریاچه هورن" زندگی می کنند، استفاده از درشکه در واقع جزئی از سیستم حمل و نقل شهر به شمار می رود. این منطقه توریستی با مساحت 9.8 کیلیومتر مربع از سال 1898 تردد هر گونه وسیله موتوری را در جزیره ممنوع کرده است. امروزه تنها وسایل نقلیه ای که در جزیره رفت و آمد می کنند، اتومبیل های مخصوص حرکت روی جاده های یخی در فصل زمستان، کَلَک، هواپیماهای کوچک، و وسایل نقلیه اضطراری مانند آمبولانس، آتش نشانی و ... هستند.

شهر فاس البالی درمراکش

"فاس" پس از "کازابلانکا" و "رَباط"، سومین شهر بزرگ مراکش است. فاس دارای سه بخش است: "فاس البالی" (شهر قدیمی)، "فاس الجدید"، و" ویل نوول" (به معنی شهر جدید). بیش از 156 هزار نفر در بخش "فاس البالی" ساکن هستند که بزرگ ترین منطقه شهری بدون اتومبیل به شمار می رود. ساختار خیابان های باریک این شهر ریشه درتاریخ معماری آن دارد. عرض برخی از این خیابان ها تنها دو فوت است. به همین دلیل شما نه تنها در این شهر اتومبیلی نمی بینید، بلکه تردد دوچرخه هم در شهر ممنوع است.

جزیره هیدرا، یونان

قصد دارید به یونان سفر کنید و از ترافیک های مناطق شهری هم دور باشید؟ به شما پیشنهاد می کنیم با "قایق های هیدروفویل" یا کلک به "جزیره هیدرا" مسافرت کنید. هیدرا یکی از جزایر "سارونیک" در یونان است که بین دو خلیج سارونیک و "آرگولیک" قرار دارد. هیدرا در زبان یونانی به معنی "آب" است. در این جزیره به جز اتومبیل های حمل زباله، هیچگونه وسیله نقلیه دیگری اجازه تردد ندارد. شما می توانید از بین اسب، الاغ، و تاکسی های آبی یکی را برای رسیدن به مقصد مورد نظرتان انتخاب کنید.اما بافت شهر آنقدر کوچک و بهم پیوسته است که همه ساکنین و همچنین توریست ها احتیاجی به حیوانات اهلی هم ندارند و با پاهای خود قدم می زنند.
 
لا کامبرسیتا، آرژانتین

این شهر که به شهر "عابران پیاده" معروف شده تمرکز خود را بر روی صنعت اکوتوریسم معطوف کرده و خیابان های سنگی و کوچک یکی از ویژگی های بارز "لاکامبرسیتا" است. "لاکومبرسیتا" شهری کوهستانی و خوش منظره است که در میان درختان صنوبر و کاج در ارتفاع 1450 متری از سطح دریا قرار دارد. هیچ وسیله نقلیه ای در شهر دیده نمی شود و به محض رسیدن به ورودی شهر باید اتومبیل خود را در پارکینگی که کاملا بیرون از منطقه شهری  قرار دارد، پارک کنید. هتل ها و مسافرخانه هایی که در ارتفاع زیاد ساخته شده اند مکان مناسبی برای اسکان توریست ها است و با اجازه مسئولین می توانید در هر جایی از شهر که خواستید کمپ بزنید.
 
جزیره لامو، کنیا

این جزیره که زمانی مرکز خرید و فروش برده ها به شمار می رفت، اکنون تبدیل به یکی از مناطق توریستی در شرق آفریقا شده است. از آنجایی که هیچ وسیله نقلیه ای در "لامو" اجازه تردد ندارد، حمل و نقل تنها از طریق الاغ ها انجام می پذیرد. حدود 2 تا 3هزار الاغ در سیستم حمل و نقل این شهر وجود دارد. ساختمان های این شهر قدیمی از سنگ و چوب درختان و گِل ساخته شده اند. بر اساس سازمان یونسکو "لامو" قدیمی ترین شهر در شرق آفریقا است که بافت سنتی خود را به کوشش ساکنین به خوبی حفظ کرده است. 
 
ونیز، ایتالیا

به محض اینکه وارد این شهر رویایی می شوید، باید یکی از این دو را انتخاب کنید: گشت زدن در شهر با پای پیاده یا با قایق. "ونیز" در شمال ایتالیا و در میان "دریای آدریاتیک" قرار گرفته وبزرگترین شهر اروپایی بدون اتومبیل است . 400 پل ارتباطی، 118 جزیره کوچک این شهر را بهم متصل می کند. ونیز به خاطر شکل عجیب و همچنین تعدد آثار تاریخی ،هنری و معماری در لیست میراث جهانی یونسکو نیز قرار گرفته که همین امر موجب شده سالانه میلیونها نفر(بیست میلیون به طور تخمینی) از سر تا سر جهان برای دیدن این شهر زیبا به ایتالیا سفر کنند.



:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : اندیشه خردبار

 

 


شرکت کونامی در 21 مارچ سال 1969 در توکیو تاسیس شد. در ابتدا عناوینی که این شرکت عرضه میکرد منحصر به بازیهای محلی و قدیمی ژاپن بود که در آن زمان طرفداران زیادی را جذب خود کرد. بازی های کارتی و صفحه ای از جمله عناوین محبوب کونامی بود.

ولی در عصر حاضر با تمرکز بر روی کنسول های موجود در آن زمان توانست نام خود را در جهان بر سر زبان ها بیاندازد. تحلیل ریز در مورد بازی ها شاید از حوصله این مقاله و خواننده بدور باشد پس به سراغ عنوان اصلی میرویم.

با ورود کنسول پلی استیشن 1 به بازار جهانی کونامی در تلاش بود شانس خود را برای این کنسول تازه تاسیس آزمایش کند. بعد از چند مینی مال (مینی گیم) به سراغ پلتفرم فوتبال و بازی گروهی رفت. در اولین نسخه فوتبال در کنسول PSOne کونامی لیگ داخلی ژاپن و جی-لیگ را شبیه سازی کرد و در ژاپین عرضه نمود. بعد از عرضه این محصول استقبال از آن به شکل قابل قبولی بالا رفت. بعد از مدتی و با رسیدن به تاریخ برگزاری جام جهانی فوتبال در فرانسه (1998) کونامی با همکاری شرکت سونی و بخش پلی استیشن درصدد ساخت بازی برای این مسابقات برآمد.ولی بنابردلایلی بازی رسمی که متعلق به فدراسیون فیفا میشد لغو گردید و کونامی تصمیم گرفت عنوان Winning Eleven را منتشر سازد. این نسخه دقیقا با اطلاعات تیم ها و بازیکنان جام جهانی 98 ساخته شد و وارد بازار جهانی گشت. این عنوان Winning Eleven 3 نام گرفت. این بازی سکوی پرتابی برای کونامی در دنیای بازی های کامپیوتری بود. بازی ای که در زمان خود به بهترین بازی ورزشی و حتی پلی استیشن یک مبدل گشت. هنوز هم در بسیاری از نقاط جهان علاقه مندان به این کنسول این بازی را بازی کرده و از آن لذت میبرند.

عرضه این بازی توقعات بازیبازان را از کونامی بالا برد و کونامی تلاش کرد هر ساله یک عنوان را برای پلی استیشن 1 تا سال 2000 عرضه کند و در این زمینه هم موفق بود. با عرضه دومین کنسول شرکت سونی کونامی تمرکز خود را بر روی این پلتفرم جدید معطوف کرد تا عنوان هایی به مراتب قوی تر و با کیفیت تر عرضه کند.

در اواخر عمر PSOne کونامی بازی های خود را به غیر از ژاپن به آمریکا و اروپا هم بهینه سازی کرد و نام آنها را برای این دو قاره ISS : International Super star Soccer و بعد ها هم PES : Pro Evolution Soccer گذاشت.ISS موفقیت عناوین گذشته را پیدا نکرد ولی PES توانست در بین بازیبازان جایی برای خود دست پا کند.

اولین عنوان کونامی بر روی کنسول پلی استیشن 2 با همکاری شرکت تولید کننده البسه ورزشی در انگلستان بنامUMBRO روانه بازار شد. نام این عنوان Pro Evolution Soccer گذاشته شده بود و نامی جدید برای کونامی میتوانست نوید بخش اتفاقات خوب و خوشایند باشد. کونامی سیاست های قبلی خود را دوباره پیش گرفت و سالی یک عنوان را دوباره آویزه گوش طرفداران کرد.

این سیاست نتوانست زیاد دوام بیاورد و بعد از نسخه 4 از این سری کونامی دوران بدی را تجربه کرد که در ادامه به بررسی علل آن میپردازیم. رویه عرضه بازی کونامی برای عنوان فوتبال خود معمولا سه ماهه چهارم سال میلادی بود ولی با نزدیک شدن به مسبقات جام جهانی 2006 آلمان کونامی شتاب و دقت زیادی به خرج داد. این دقت زیاد همراه بود با معرفی کنسولی جدید در دنیا! کنسول جدید از طرف شرکت آمریکایی مایکروسافت معرفی و عرضه شده بود. کونامی نیز توانست با تکیه بر قدرت این کنسول نسخه 6ام محصولش را تهیه و عرضه کند. چون کونامی قصد نداشت برای سال آینده که همزمان با بازیهای جام جهانی بود نسخه ای عرضه کند بنابراین تمام تلاشش را روی همین نسخه گذاشت و همین نسخه بهترین نسخه کونامی در بین همه نسخه های پیش و پس آن شد.

کونامی
Konami


نماد شرکت

نوع شرکت

شرکت سهامی عام

تأسیس

۲۱ مارس ۱۹۶۹

موقعیت

توکیو، میناتو, توکیو، ژاپن

افراد مهم

کاگِماسا کوزوکی
هیدئو کوجیما
کجی ایگاراشی

زمینه فعالیت

صنعت بازی رایانه‌ای
صنعت سرگرمی
سلامت و تندرستی

محصولات

متال گیر سالید
کنترا
فوتبال تکامل حرفه‌ای
تپه خاموش
کسلوانیا

درآمد

۲۹۷٫۴ میلیارد ین (۲۰۰۸)

وب‌گاه

www.Konami.com

پیش کنفرانس شرکت KONAMIدر E3 2012 را می توانید از لینک ادامه مطلب دانلود کنید.

 

 



:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()